چرا انقدر در برابر تغییر مقاومم؟
تا حالا شده یه فرصت خوب بیاد سر راهت ولی ردش کنی؟ یا بدون اینکه دلیل مشخصی داشته باشی، برنامهتغییر رو متوقف کنی؟ شاید حس کردی تغییر یعنی خطر. یعنی از دست دادن چیزی که «الان» داری. حتی اگر اون الان، خیلی هم خوب نباشه. این حس، توی کار، روابط، حتی تصمیمهای ساده روزمره میتونه بیاد سراغت.

مغز ما عاشق ثباته. تغییر، یعنی نااطمینانی. یعنی مصرف انرژی بیشتر. اینجا با ناهمواریای به اسم «بایاس وضعیت موجود» (Status Quo Bias) مواجهیم. ذهن ما طوری برنامهریزی شده که ترجیح بده تو همون شرایطی که هست بمونه، حتی اگه بهترینی نباشه.
به این اضافه کن «ناهمخوانی شناختی» (Cognitive Dissonance) رو: وقتی میدونی یه چیزی باید عوض بشه ولی هنوز همون انتخاب قبلی رو تکرار میکنی، ذهن برای کاهش تنش، سعی میکنه اون انتخاب رو توجیه کنه. نتیجه؟ مقاومت، تردید، و احساس گیر افتادن.
این ریشهها اغلب از تجربههای گذشته یا حتی کودکی میان: جایی که تغییر با تنبیه، شکست یا بیثباتی همراه بوده. پس مقاومتت، فقط منطقی نیست؛ عاطفیه.
پلی برای عبور
مدل علمی که میتونه اینجا کمکمون کنه، «بازپردازش شناختی» (Cognitive Reappraisal) هست. یعنی بازنویسیِ ذهنیِ معنای یک اتفاق یا تغییر.
تمرین سادهاش:
وقتی با تغییری مواجه میشی، قبل از هر واکنش، از خودت بپرس:
این تغییر قراره چی به من اضافه کنه؟
بدترین سناریوی ممکن چیه؟
آیا دارم از روی ترس نه میگم یا از روی آگاهی؟
با نوشتن این جوابها، شروع میکنی به فعال کردن بخش منطقی ذهنت، و از حالت تدافعی خارج میشی. این تمرین ساده، به مرور مقاومت رو به آگاهی تبدیل میکنه.
جمعبندی
دفعه بعد که خواستی چیزی رو عوض کنی، ولی یه صدای درونی گفت «ولش کن، همین خوبه»، کمی مکث کن. شاید اون صدا، فقط بخشی از مغزه که از ناآشنا میترسه. قرار نیست همهچیز راحت باشه، ولی میتونه قابل عبور باشه.
هموار، فقط فضای کار نیست:
در هموار، ما فقط یک فضای فیزیکی برای کار کردن فراهم نمیکنیم. ما بستر یادگیری و تمرین مواجهه سالم با ناهمواریهای ذهنی هستیم. فضایی برای کسانی که میخوان از ذهنی ایستا، به ذهنی در حال رشد حرکت کنن. کنار هم، برای عبور از ناهمواریها آمادهایم.





